آرزوی خیلی ها بودم
از آن دست نیافتنی هایشان….
مَـغـرور بــآش
בور اَز בستـرس
مـُبهَـم و
سـَرسـَنگیـטּ
طناب را به گردنم انداختند...
گفتند:آخرین آرزویت؟
گفتم:دیدن عشقم...
خــــــــــدايــــا...!!
در جواب آن همه ظلمي كه در حقم شد...
زندگی به من آموخت که
وقــتی دست فــشردیــم خیال کردی ... رفتی و تمام ؟
پریدی و خلاص! ؟
از درد های کوچک است که آدم می نالد !
چه خبر؟؟
با لهن تلخی گفت:
این است سهم من از زندگی !
گرگ شد!
… آن بره ای که نوازشش میکردم…
وقتی ضربه سهمگین باشد ، لال می شوی . . . من که هرگز کوتاه نمی آیم می بینی!
تا ابد دهانت از بوسه های من پره!!!
و قـــول دادیـــم …
فقــــط ،دست ِ تــو مـردانـه بــود! لیــــلی...!
به قصـــه ی خود بازگـــرد...
اینجـــــــــا مجنـــون با همه ی
لیــــــــلی ها محرم است...
به جز لیـــلی خودش...
و … قـــــول ِ من !!
هـیـچ چـیـز ازخدایا آدم گلی هایی که ساختی سنگ شده اند
باران بی فایده است ، ابراهیم را برگردان !
به هزار وعـده تـو
درد مـــــن چشمـــــانـــی بــــو د
کــه بــه مــن اشکــ ! هدیـــه میــــداد و بــه دیگــــران چشمــــــــکــ ـ ـ ـــ !
مـن فقـــط
یـــک دل دادم …
و تمام …!!!
هـیـچ کـس بـعـیـد
نـیـسـت!
سكــــوتتــــــ ـ ـ
حرف قشنگي نبـــود...
گفتند خستــــــه است...
تا صبح برايت طناب بافته...
خـآڪے ڪــﮧ بـآشے آسفـآلتت مے ڪننـב
ديـگران حـتي نـگاهت هـم نـمي کـردند ، و تـو چـه اشتـباهــي مـــغـرور شـدي .
و اَز رویَــت رَב مے شـَونـב...
ساده اسیرت شدم که قدر ندانستی
سخت اَست ،تـحـمُـل ڪرבטּِ
شخصےِ ڪـہ " اوایل " طـورِ בیگرےِ بــــوב
نظرات شما عزیزان:
ϰ-†нêmê§ |